loading...

مونولوگ

‌‌

بازدید : 487
سه شنبه 5 اسفند 1398 زمان : 3:17
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مونولوگ

مامان رفتن بیرون برای خرید. چند دقیقه بعد یکی در خونه (و نه حیاط) رو زد. فهمیدم خانم همسایه است، چون کس دیگه‌ای تو ساختمون نبود. رفتم دم در. همسایه رو خیلی خیلی به ندرت می‌بینم که اونم وقتیه که بیرونم. سلام کردیم و بعد یک نگاه طولانی سرتاپایی بهم انداخت که واقعا می‌خواستم خودمم همون‌جا به ظاهرم یک نگاه بندازم، که نکنه که شلخته یا کثیف باشه سر و وضعم! بعد با همون خنده‌ی همیشگیش گفت میشه یه فرچه بدین؟ فرچه رو بهش دادم و رفت.

چند دقیقه بعد صدای چرخ‌دستی خرید مامان رو از تو حیاط شنیدم. رفتم پشت در و گفتم مامان نترسینا، چون می‌خوام بترسونمتون. و بعد در رو باز کردم و یه پرش کوچیک و اصواتی شبیه یوه! ولی چی دیدم؟ هیچ‌کس اونجا نبود و همسایه تازه در حیاط رو بسته بود! یعنی چقدر احتمال داره حرف‌هامو شنیده باشه؟

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 28
  • بازدید کننده امروز : 20
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 529
  • بازدید سال : 1071
  • بازدید کلی : 61059
  • کدهای اختصاصی